تئوري روش دوسا

توانبخشي روانی

آنچه كه در برنامه توانبخشی روانی مطرح مي شود در واقع تعريفي جديد از بدن مغز و حركت است كه خودبخود باعث مي شود چهارچوب تكنيكهاي درمانی مطرح شده در ديدگاه توانبخشی روانی معرفي گردد. در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است که فرايندهاي فيزيولوژيكي و روانشناختي بدن انسان به حدي به يكديگر وابسته هستند كه يكي را بدون ديگري نمي توان در نظر گرفت . بدن و ذهن انسان را بعنوان ارگانيسم انساني نمي توان از هم جدا و تفكيك كرد ، اين دو عنصر دو بعد هستند و اين موضوعي است كه ارگانيسم انسان را بي نهايت از نظر ساختار و عملكرد پيچيده مي كند.

روان درماني و توانبخشي رواني

سايكوتراپي (روان درماني ) نوعی درمان در اختلالات عاطفي يا سايكولوژيكي است كه در آن شخص آموزش دهنده به منظور اصلاح يا برطرف كردن علائم موجود شخصيتي يك يا چندين بيمار ارتباط برقرار مي كند . داروها ممكن است بصورت جانبي استفاده شود اما تاثيرات درمان در ابتدا بصورت عمدتا ايجاد يك ارتباط عاطفي بين درمانگر و درمانجو است . روشهاي جديد سايكوتراپي در درمان همه اشكال آسيب شامل اختلالات رفتاري كودكان و بزرگسالان واكنش هاي عاطفي به مشكلات معمولي يا فشارهاي زندگي و سايكوزها ، اختلالات مزمن عملكردهاي شخصي ، اغلب همراه با علامت تهاجمي ،‌فشارها ي عاطفي ،‌اختلالات سايكوسوماتيك (روان تني ) كه باعث آسيب بافت با تشديد آسيب همراه با عواطف و يا استرسهاست Harizuka (1992)  ولی درتوان بخشي روانی تاكيد بر برنامه هواي توان بخشي براي بيماريهاي مزمن افراد با اختلالات جسمي – رواني دارند براي درمان افراد فلج مغزی استفاده مي شود

آ‍رام سازي (Relaxation) در روان درماني و توانبخشي رواني

در برخي از روشهاي روان درماني آرام سازي بيمار بروشي انجام ميشود كه با آرامسازي در روش دوسا تفاوت دارد. عده اي اكتيو و عده اي پسيو ميباشند. : براي مثال برخي از روشها به بيمار توصيه مي كنند كه در آرام‌سازي عضلات يا بدن خود بكوشند . وبرخي ديگر انتظار دارند كه آرام‌سازي بدن به عنوان يك اثر ثانويه از طريق فعاليت هاي حركتي همچون رقصيدن يا دويدن و غيره دست يابند و مورد دوم به عنوان روش دوسا محسوب نمي‌شود . زيرا در آن آرام سازي براثر يك پديده ، فيزيولوژيك است .در عوض روش دوسا از تلاش و فعاليت خود بيمار جهت آرام سازي بدن او به عنوان پديده روانشناختي استفاده مي كند .

توانبخشي رواني ژاپني بروش «دوسا» (Dohsa)

توانبخشي رواني و يا به عبارتي توانبخشي روانشناختي ژاپني دوسا يك پروسه هالستيك است كه شامل فعاليت هاي رواني – داخلي حركات بدني (bodily-movement) مي شود و هو به معني متد و روش است. فرآيند دوسا – هو را مي توان به دو بخش تقسيم نمود . بخش روان شناختي است .(شامل اراده و تلاش (Strive و Intention) و بخش ديگر فيزيولوژيكي (شامل حركات بدني (Bodily-movement) و وضعيت بدني (Posture)

در سال  1967پروفسور ناروسه دوسا – هو (Dohsa-Hou) رادر ابتدا جهت بهبود مشكلات حركتي كودكان دچار فلج مغزي  مورد مطالعه قرار داد .وي در خصوص ناتواني هاي حركتي افراد مبتلا به فلج مغزي ديدگاه جديدي را مطرح كرد ديدگاه او بر اين اساس قرار دارد كه اگرچه ناتواني هاي مربوط به فلج مغزي در اثر اختلالات فيزيولوژيكي ايجاد مي شود ولي تحت تاثير فعاليت هاي رواني شناختي نيز قرار مي گيرد . ديدگاه او بر اساس سه تجريه بنا نهاده شد: الف ) افراد مبتلا به فلج مغزي در خواب مي توانند قسمت هايي از بدن خود را حركت دهندولي به هنگام بيداري نمي توانند .   ب) افراد مبتلا به فلج مغزي هنگام هيپنوتيزم قادر هستند قسمت هايي از بدن خود را كه در حالت عادي حركت نمي دهد حركت دهند    ج ) افراد مبتلا به فلج مغزي هنگام صحبت با افراد نا آشنا دچار مشكل مي شوند.

اصول توانبخشی روانی دوسا

آنچه كه در برنامه توانبخشي رواني مطرح مي شود تعريفي جديد از بدن ، مغز و حركت است. تجربيات جسم معمولا يك مجموعه كامل است ولي عملكردها و سطوح  جداگانه قابل تشخيص هستند آنها با يكديگر بعنوان بخشهايي از سيستم ساختاري همانند يك دانشگاه كار مي كنند . حد نهايي وسعت «مفهوم بدن » Body concept است كه شناخت ذاتي است .

سيستم كنترل رفتار بشر . بر اساس پردازش اطلاعات است. ابتدا اراده عمل حركتي به وسيله تحريك حسي ،‌اما بوسيله نيازهاي خودش رخ مي دهد . اراده ممكن است از يك تصور هدف (Goal-Image)  از يك حركت بدني با يك فرايند از حركت بدني و طرح اجراي هدف تشكيل بشود . تلاش واقعي (Actualize) ,و اراده براي حركت واقعي بدن ضروري است .در نتيجه چنين تلاش مناسبي حركت بدني بدنبال يك تصور هدف اساسي و حسهاي بينايي حركت و غيره ظاهر مي شود . در نتيجه چنين (Collation) و گاهي اوقات قدم به قدم ادامه دارد تا اينكه حركت بدني مطابق اراده اوليه اجرا مي شود. در فرايند تلاش هدفگراي مراجعه كننده آموزش دهنده قادر است ذهن مراجعه كننده را فعال كند و فعاليتش را در سرتاسر تجربه هدفگراي دوسا تسهيل مي كند. ناروسه (1967).

عمده وظايف تراپيست در روش دوسا، کاهش عدم تطبيق بين سه عنصر فوق (اراده – تلاش – حركت)  که دچار Maladjustmet شده اند، می باشد. دو مرحله ظريف ترنيز در شکل گيری اين پروسه وجود دارد، 1) احساس تلاش، 2) احساس حرکت. جهت شکل گيری احساس حرکت، تصوير بدنی (Body image)، و آگاهی بدنی(Body consciousness) نقش موثری دارند.